سلام
ساعت از 12گذشته و من دارم تایپ میکنم الان توی اتاقمم و به بهونه درس خوندن بیدار موندم.
خوابم نمیبره و منتظر خواهرمم هستم که برس.
یکم سریال دیدم و آهنگ گوش دادم البته آهنگای قشنگ و توپ که دوستشون داشتم و باهاشون خاطره داشتم.
یکم دلم گرفته و دارم تایپ میکنم این دنیای مجازیم واسه من شده دوست خییالی که فقط به حرفام گوش میده وهیچ نظری نمیده.
بعضی وقتا آدم دوست داره حرف بزن و طرفش گوش بده تا یکم سبک بشه الان منم همین حسو دارم
امروز کلی با دوستم حرف زدم وکلی خندوندم خوشحالم که دوستی دارم که بتونه منو خوشحال کنه وقعا این دوستا نعمتند نه کسایی که باعث عذابم میشند.امروز کلی از عشقش بهم گقت از حرفایی که باهم
زده بودند و از دیونه بازیای پسر .
بنظرم پسر دیونه که بقول دوستم عاشقش و یجورایی هم راست میگه آدم عاشق هرکاری بگی احتمال داره انجام بده.
دوست دارم با یکی بحرفم و بخندم اما الان امکانش نیست فقط میشه حرف بزنم همینم کافیه.
خیلی خیلی روز خوبی داشتم و کلی کار کردم وخودمو سرگرم کردم.
منم یاد گرفتم سریال ببینم و کارای همیشگی بقول بعضیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0