سلام ب همه کسایی ک حرفای دلمو میخونند.
دیروز سرم شلوغ بود نشد بیام و آپدیت کنم وبلاگمو
خیلی خیلی ناراحتم میونم ک حمید نمیتونه بیاد حرفامو بخون اما من انقدر ازش ناراحت بودم که گوشیمو خاموش کردم.
آخرین بار ک حمید بهم قول داد خودشو عوض کنه قرار شد ساعت 7:00 اس بده اما تا ساعت هشت خبری ازش نبود و فقط
تونست یه هفته ب قولش عمل کنه و هر دفعه دلیل میاورد هر چند توجیهم نکرد اما باز بهش تذکر میدادم و میگفتم ناراحتم داری
میکنی تا امروز خودم اس دادم و
ساعت 8:00 اس داده و میگه ده مین قبل از ساعت 7:00 خوابیدم این دیگه واقعا ناراحتم کرد
و باز طبق معمول گفت ببخشید و من گفتم باش و خطو خاموش کردم.
هر دفعه میگه ببخشید مثل یه بچه دوسال رفتار میکنه نمیدونم چجوری بگم بیخیال من شو فقط رنج وعذاب داره.
دیگه نمیخوام فکرمو واسه حمید خط حطی کنم.
خیلی از خودم ناراحتم ک بخاطرش تا این حد اذیت میشم و اون اصلا منو نمیخواد و واسم ارزش قائل نمیشه.
خودش میگه میشه منم دوست دارم اما رفتارش ثابت میکنه حرف و عملش یکی نیست و این یعنی منو نمیخواد.
شایدم بازیپشم شایدم اصلا فکری راجب من نمیکنه.
فک کنم اصلا فکر نمیکنه
امروز کلا روز خیلی بدی بود و حمید همیشه باید ناراحتم کنه اصلا بهم اهمیت نمیده .
همه جور بهش گفتم این کار باعث ناراحتیم میشه بخاطر رابظمونم شده خودتو اصلاح کن.
خیلی این بحث ادامه کرد تا 3روز باش قهر کردم و هر دفعه قول میده و بعد از چند روز باز عین روز اولش میشه.
حتی با قهر کردنم خواستم تنبیه اش کنم اما مشخص واسش اهمیت نداره ناراحتیم.
انقدر ناراحتم ک نتونستم تمرکز کنمو حسابداریمو بخونم. نمیدونم این دفعه میفهمه منظور من این نیست ک اس بده بابا تو داری
ثابت میکنی بی اهمیتی همیشه گفتم وگفته واسم اهمیت داری اما چرا تکرارش میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونم چی بگم انقدر تکرارش کردم ک از گفتنشم خسته میشم.
حمید ی رابطه خوب واحساسی نمیخواد شایدم خسته شده نمیدونم چی بگم که درست باش اما غیر این دو دیگه فکری ب ذهنم نمیرسه
فک کنم خیلی از حمید حرف زدم کلا احساس شاد بودن دیگه باهاش ندارم دیگه عذابم میده بجای خوشحال کردنم.
اگه بشه میخوام تمومش کنم اما فکرم درگیرش خدایااااااااااااااااااااااااااااااا
همونجور ک گفتم امروز اصلا روز خوبی واسم نبود
قرار بود واسه یکی از دوستام پول بریزم ب کارتش و گفتم میریزم و چون این حرفو زدم با عجله داشتم میرفتم سمت عابر ک ی
خانومی هم عجله داشت و من زودتر رسیدم ک خیلی بهش برخورد و بام بحث کرد و من اصلا تقصیری نداشتم ک اون نمیتونه
تند راه بره و بحثمون شد و خیلی خیلی ناراحتم کرد.
خدایا خیلی دوست دارم گریه کنم خدا جونم خیلی ناراحتم آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز واقعا اذیت شدم کاش یکی بود حداقل خوبم میکرد
نمیدونم باید چیکار کنم اما دلم اذیت و خوابم نمیبره
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0